لیزا در ابتدای رابطه، علاقه و اشتیاق کمی داشت، اما به تدریج این علاقه افزایش یافت. این اولین ارتباط لیزا بود که چند ماه ادامه داشت، زیرا در سایر روابطش یک روزه عاشق بود و دو روزه فارغ. این مسأله باعث شد که قبل از پدیدآیی عشق شورانگیز، رابطه‌ی آنها استحکام بیشتری بیابد. لیزا کمتر احساس آسیب‌پذیری می‌کرد. بنابر این رابطه‌اش را با ریچارد حفظ کرد و کمتر او را به بی‌وفایی متهم کرد.

پاتریک به رابطه‌اش با فرانسیس خاتمه داد. او متوجه شد که تلاش برای تغییر فرانسیس در حکم جنباندن اقبال ناممکن است، زیرا فرانسیس سخت اعتقاد داشت که با هیچ مرد دیگری رابطه نخواهد گرفت. البته این ترفند فرانسیس بود تا خودش را از دست پاتریک خلاص کند. اگرچه این رابطه فراز و نشیب‌های زیادی داشت، اما چشم عبرت بین پاتریک را متوجه بسیاری از مسایل کرد. پاتریک یاد گرفت که نبایستی در ابتدای رابطه، خودش را کاملاً رها کند و آموخت که روند سرمایه‌گذاری عاطفی را بایستی با تدبیر بیشتری نظارت کند. یاد گرفت از طرف مقابل ایده‌آل سازی نکند و در ذهنش از افراد، تصویری بی‌عیب و نقص پدید نیاورد. البته همه‌ی کارهای پاتریک به این باورش برمی‌گشت که او فکر می‌کرد که خودش آدم بی‌ارزشی است و دیگران بی‌عیب و نقص هستند.

منبع:

http://maziyarjelveh.com/narcissistic-character/


روانشناسی و طرحواره ی درمانگر

سعی کنید با افرادی رابطه برقرار کنید که باثبات باشند. با افرادی که زندگی با آنها به دلیل بی‌ثباتی‌شان مثل سوار شدن در قطار هوایی شهربازی است، رابطه برقرار نکنید. حتی اگر این افراد برای شما جذابیت و کشش خاصی ایجاد می کنند. منظورمان این نیست که با این افراد قطع رابطه کنید و به دنبال افراد غیرجذاب باشید، بلکه منظورمان این است که جذابیت و کشش جنسی زیاد، ممکن است هشداری باشد مبنی بر فعال شدن تله‌ی زندگی رهاشدگی. اگر چنین واقعه‌ای رخ بدهد، ارتباط شما عواقب خوبی در پی نخواهد داشت و بایستی درباره‌ی ادامه دادن این رابطه فکر کنید.

در اواسط سال دوم درمان، لیزا با مردی در محل کارش آشنا شد (لیزا معلم هنر در دبیرستان بود). آن مرد که اسمش ریچارد بود از همکاران لیزا در همان دبیرستان بود. اولین بار بود که لیزا رابطه‌ای محکم و باثبات را تجربه می‌کرد. ریچارد پا پیش گذاشت و خواستار ازدواج با لیزا شد. پس از چند ماه به او درخواست ازدواج داد. ریچارد قبلاً میگسار حرفه‌ای بود، اما دوازده سال بود که دور می و پیاله را خط کشیده بود. از لحاظ عاطفی همیشه کنار لیزا بود. آدم خونسرد و خویشتن‌داری بود و به ندرت پیش می‌آمد که کج‌خلقی کند. افراد هیجانی معمولاً با افراد منطقی ارتباط برقرار می‌کنند. عشق باثبات ریچارد به لیزا کمک کرد که هیجان‌های پرشور خود را کنترل کند، در حالی که این کار را فقط قبلاً در مقابل ما انجام می‌داد.

منبع:

http://maziyarjelveh.com/borderline-personality-disorder/


روانشناسی و طرحواره ی درمانگر

به دلیل اینکه مهمترین نیازهای هیجانی افراد خودشیفته در دوران کودکی اغنا نشده است، از تنهایی و خلاء عمیقی رنج می برند.

آنها نه در ظاهر بلکه در لایه های عمیق شخصیتی خود احساس می کنند که لیاقت عشق و محبت را ندارند. در واقع طرحواره کودک تنها پشت نقاب خود‌شیفتگی حکایت حقیقتی طرحواره ای است که احساس عمیق دوست داشتنی نبودن را به آنان پیشکش می کند.

آنان تنهایی خود را در لوای زورگویی به خانواده، مسخره کردن دیگران، پشت چشم نازک کردن، بلند پروازی و یا آرزوهای بلند پروازانه مخفی می کنند.

اگر آشنایی مختصری با طرحواره درمانی داشته باشید، به خوبی متوجه می شوید که این گونه رفتارها، جبرانی است افراطی در مقابل احساس تنهایی عمیقی که در درون خود دارند.

از دیگر راهکارهایی که استفاده می‌کنند معیارهای سختگیرانه است که سخت گرفتار آن هستند. بسیاری از آنها کاملاً درگیر تفکرات صفر و یک هستند.

 

طرحواره کودک 

 

یا باید تمام و کمال در معرض توجه باشند و یا اینکه عددی نیستند! متوسط بودن برای آنان کاملاً بی معنی و خلاف ارزش است. شاید یکی از دلایل زیربنایی این موضوع انتظارات بالای پدر و مادر و پذیرش مشروط آنها در زمان کودکی باشد. هرگونه توجه، ابراز علاقه و بودنی منوط به بهترین شدن است.

متاسفانه موضوع دردناکی که اول برای مراجع و بعد برای درمانگرش قابل لمس است، اصرار بیش از اندازه برای به دست آوردن تایید والدین است؛ حتی اگر دردسرها و حال بدی آن را با تمام وجود تجربه کنند. شکوه و فغان کودک تنهای آنها زمانی فعال‌تر است که تایید لازم را در جنبه های مختلف زندگی از دست بدهند.

 

طرحواره کودک تنها 

 

مثلاً شکست های شغلی و کاری را تجربه کنند، تهدید به ترک همسر، رابطه یا خانواده شوند؛

شاهد موفقیت و شادی دیگران باشند؛

از کار اخراج شوند؛

از طرف افراد قابل تایید رد شوند؛

و یا به مریضی صعب العلاجی مبتلا شوند.

در فرایند طرحواره درمانی طرحواره درمانگر تلاش می‌کند تا ارتباط عمیقی با کودک تنهایش برقرار کند. در عین حال با برآورده کردن نیازهای هیجانی لازم تلاش می کند تا نقش بالغ حمایتگر را در او فعال تر نماید

منبع:

http://maziyarjelveh.com/child-schema/


روانشناسی و طرحواره ی درمانگر

در سال‌هایی که رویکرد طرحواره درمانی را به عنوان عمیق ترین روش روان درمانی در حرفه‌ بالینی خودم انتخاب کردم، متوجه شده ام که نداشتن سواد روانشناختی والدین و طرحواره درمان نشده والدین در تربیت فرزندانشان، تا چه اندازه می‌تواند تعیین کننده سرنوشت زندگی آنان باشد.

بسیار مادران و پدران را دیده‌ام که کودک را سپر بلای مشکلات خود کرده اند. دائماً شکوه و ناله می کنند.

” بابات اینطوری اونطوری”!

” من تو این زندگی سوختم و ساختم”!

” مامانت این کارو میکنه این کارو نمیکنه”!

و یا حرف هایی می زنند که کودک احساس کند تا زمان حیات مدیون پدر و مادرش است:

” اگه تو نبودی یه فکری برای زندگی خودم می کردم”!

” به خاطر تو بیست ساله دارم تحمل می کنم”!

معمولاً کودکان در این شرایط محرومیت هیجانی بسیار عمیقی را از والدین خود به ارث خواهند برد. محرومیت از یک محبت ناب، محرومیت از حمایت، محرومیت از یک فضای امن؛ که حرف بزند و پدر و مادری باشند که بتوانند گوش کنند.

طرحواره درمان نشده والدین

بچه ها در این شرایط با احساسات دوگانه ای بزرگ خواهند شد. از طرفی دلسوزی عمیقی دارند نسبت به خانواده و از طرفی خشم و نفرت سراپای وجودشان را در بر گرفته؛ حتی اگر بخواهند خشم خود را نشان دهند، قطعا احساس گناه و اضطراب به پکیج عواطف مخرب شان اضافه خواهد شد.

بچه ها به بزرگسالانی تبدیل می‌شوند که کودکی عصبانی، خشمگین، دلسوز و مضطرب را سال ها به همراه خود می کشد! خانواده‌ها در این شرایط هم دست‌بردار نیستند. دست پیش می‌گیرند که پس نیفتند. برای اینکه از انتقاد کودکانشان در امان باشند دائما از آن‌ها انتقاد می‌کنند. گیر می دهند و کنترل می‌کنند. تیغ تیز کلمات شان لحظه به لحظه تیشه به ریشه طرحواره فرزندانشان می زند؛ و متاسفانه این چرخه تجربه دلسوزی، خشم و نفرت تا سالهای سال خواهد داشت.

به همین ترتیب در باب ابراز عشق و محبت هم همین داستان وجود دارد. خیلی از پدر و مادرها تحت تاثیر طرحواره درمان نشده ارزشی برای ابراز محبت برای فرزندانشان قائل نیستند.

طرحواره درمان

قربون صدقه رفتن، بوسه و نوازش کار بی اهمیتی است. کودک تنهای آنان در شرایطی بزرگ می‌شود که تشنه عشق و محبت، حمایت و درک شدن است. آنان درانتخاب شریک عشقی خود بارها و بارها طرحواره محرومیت هیجانی و یا حتی طرد و رهاشدگی را تجربه می‌کنند. چنان جذب محبت و توجه می‌شوند که احتمالاً در دام شکست‌عشقی و سوء استفاده مخاطب قرار خواهند گرفت. حتی اگر همسران مهربان و حمایتگر را انتخاب کنند(البته تا قبل از طرحواره درمانی) مسیر را به نحوی طی خواهند کرد که به خودشان ثابت کنند لایق عشق و احترام نیستند! بنابراین به چند شکل عمل خواهند کرد:

۱٫ یا خیانت می کنند؛

۲٫  یا توقعشان ازعشقشان روز به روز بیشتر می شود؛ اما خب وابستگی آنان نتیجه عکس خواهد داد. یعنی فاصله شان هم بیشتر و بیشتر خواهد شد.

۳٫  انقدر ایثارگر و بله قربان گو می شوند که به مرور از مرکز توجه به حاشیه های رابطه هدایت خواهند شد.

۴٫ و یا در نهایت همسران بی مهر و محبت را انتخاب می کنند. درست مانند پدر و مادرشان.

درست است که در فرایند طرحواره درمانی توسط طرحواره درمانگر مازیار جلوه بسیاری از زخم های مراجعین التیام داده خواهد شد و در نهایت می‌توانند راه‌های مناسب ارتباط برقرار کردن و یا زندگی سالم را بیاموزند؛ اما اگر ریشه ای تر بخواهیم به موضوع بنگریم خیلی بهتر است که والدین سواد روانشناختی خود را افزایش داده و پیرو آن حال خوب واقعی را انتقال دهند.

منبع:

http://maziyarjelveh.com/schema-without-treatment/


روانشناسی و طرحواره ی درمانگر

در فرایند طرحواره درمانی به کرات متوجه این موضوع می شوم که افراد برای خارج شدن از پوسته طرحواره ای خود اضطراب بالائی را تجربه می کنند. پوسته ای که با گذشت زمان تیشه به ریشه آنان زده است. اما به دلیل این که مهره آشنای زندگی است، باز هم به صورت کاملاً ناخودآگاه قدرتمند می شوند.

 

به عنوان مثال کسی که دچار طرحواره محرومیت هیجانی است، خود ابرازگری را نیاموخته و از بیان خواسته ها، احساسات و انتظارات خویش امتناع کرده و اذعان دارد که به این شیــوه می تواند از تجربه احساسات منفی، خلاصی یابند. ارتباطات شفاف را فدای خودخوری و روابط مبهم می کند.

 

طرحواره سپری در برابر تغییر - مازیار جلوه

 

برخی از افرادی که درگیر طرحواره نقص شرم هستند، دائماً در تلاش اند که خود را بهتر از آنچه که واقعاً هستند نشان دهند. موفق تر، جذاب تر، بهترین و برجسته ترین. بسیاری از آن ها خود را درگیر کار طاقت فرسا می کنند که به آن اعتیاد به کار می گوئیم. بسیاری برای فرار از آن دچار ایثارگری و یا قدرت طلبی افراطی شده و شکست در ارتباط را تجربه می کنند. همه کسانی که درگیر تله طرحواره ای هستند، فکر می کنند که بهترین و اصولی ترین کارها را انجام و پخته ترین افکار را دارند.

اما زهی خیال باطل! این انتخاب ها همان تیشه به ریشه زدن است.

حال زمانی که این افراد برای درمان مراجعه می کنند با بینشی که کسب می کنند، می توانند از دام طرحواره های خود رها یابند. زندگی خود را بهتر مدیریت کنند و نیاز به امنیت خود را ء نمایند.

اما معمولاً این فرایند به راحتی و بدون کمک تخصصی طرحواره درمانگر امکان پذیر نیست. دلیل این موضوع تمایل بیش از حد برای تکرار روال گذشته است. یادمان باشد طرحواره سپری در برابر تغییر است. اگر کمک تخصصی نگیریم تغییر میسر نخواهد شد.

به عبارت دیگر در عین حال که موضوع برایشان شفاف می شود باز هم تمایل به چرخه معیوب زندگی را دارند.

تغییر با اضطراب همراه است. حتی تغییر دکوراسیون اتاق هم اضطراب برانگیز است. چه برسد به روان درمانی، تغییر و تضعیف باورهای مان!

واقعیت این است که انتظار می رود همان اهمیتی که برای جسم قائل هستیم برای روح و روان هم قائل باشیم. جراحی و دردی که در اتاق عمل اتفاق می افتد در روان درمانی هم وجود دارد. چطور می شود که با کوچک ترین دردی به پزشک مراجعه و خود را برای عمل جراحی آماده می کنیم؟ اما در جریان روان درمانی اضطراب موجود برایمان سخت تر قابل تحمل است؟

منبع:

http://maziyarjelveh.com/barriers-to-change/


روانشناسی و طرحواره ی درمانگر

فرار یکی از موانع رایج در راه تغییر طرحوارها است. نمونه این مانع، در میگساری و اعتیاد به سیگار و مواد مخدر و حتی پرخوری و اعتیاد به کار و وسواس شستشو بارز مشهود است. فرد برای فرار از مشکلات خود را غرق در یک فعالیت نامرتبط می کند؛ البته این تغییر رویه تا حدودی هدفمند است. هدف آن می تواند کاهش شدت درد و رنج ناشی ازطرحواره ها باشد؛ که قطعاً منجر به بقاء آن ها می شود. برای همین است که معتقدم طرحواره سپری است در برابر تغییر.

عده ای هم معتقد هستند که کار درست را می کنند! آن ها سرنوشت خود را پذیرفته اند، می سازند و می سوزند! پس اینجا هم طرحواره سپری در برابر تغییر است. بنابراین تلاشی برای تغییر نمی کنند. این افراد لزومی به مراجعه نمی بینند. برای شان آرزوی موفقیت می کنیم!

شاید تا اینجا متوجه شده باشید که هر رفتاری که به اجتناب، فرار و یا تسلیم در برابر درمان شود، منتج به تکرار طرحواره ها در زندگی کنونی خواهد شد. بازهم طرحواره سپری می شود در برابر تغییر.

طرحواره سپری در برابر تغییر یعنی مقاومتی که به صورت ناخودآگاه در برابر تغییرات مثبت تجربه می کنیم. عده ای از مراجعین، خیلی با انرژی شروع می کنند. اما وسط راه خسته می شوند و پس از یک غیبت کوتاه و یا طولانی دوباره شروع می کنند. در واقع هر از گاهی که عشق شان کشید، اقدام می کنند. معتقد هستم که تغییر با سرعت کم رخ می دهد.

بنابراین ” رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود    رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود”

این مقاله و یا سایر نوشته های مشابه به افراد کمک می کنند تا با نشانه های مشکل ساز در خود و زندگی روزمره آشنا شده و آنها را جدی بگیرند. اما ابداً نمی تواند منجر به حل آن ها شود.

برای بهبود شرایط در افکار، احساسات، رفتارها، انتخاب و تصمیمات حضور و مدد یک درمانگر صاحب صلاحیت الزامی است. در صورت نیاز مشاوره فردی را فراموش نکنید.

منبع:

http://maziyarjelveh.com/barriers-to-change/


روانشناسی و طرحواره ی درمانگر

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

neveshteha مشاوره حقوقی تلفنی با وکیل پایه یک دادگستری با برقراری تماس با شماره 09175334832 پنل مارکپ بازرگانی زرمهد گوهر آرمین